loading...
به سوی هستی
milad بازدید : 785 یکشنبه 29 آبان 1390 نظرات (0)
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید. از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد. دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند. در حال مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم. قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت. گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...
قدری پایین تر آمد. وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟ آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی کمی پایین تر آمد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد. وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت: مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم غلط زیادی که جریمه ندارد
milad بازدید : 546 یکشنبه 29 آبان 1390 نظرات (0)

روزی دو نفر در جنگل قدم می زدند. ناگهان شیری در مقابل آنها ظاهر شد ، یکی از آنها سریع کفش ورزشی اش را از کوله پشتی بیرون آورد و پوشید. دیگری گفت بی جهت آماده نشو هیچ انسانی نمی تواند از شیر سریعتر بدود مرد اول به دومی گفت : قرار نیست از شیر سریعتر بدوم کافیست از تو سریعتر بدوم...

milad بازدید : 168 یکشنبه 29 آبان 1390 نظرات (0)

رفتم جلسه ثبت نام ۱ساعت وایسادم.

یارو اومده میگه میخوای ثبت نام کنی؟

پـَـــ نَ پـَـــ اومدم حالتو احوالتو سفید رویتو سیه مویتو ببینم بروم !

--------------------------------------------------------------------------------

مرغ و از فریزر در آوردم میگه می خوای غذا درست کنی ؟!

پـَـَـ نَ پـَـَــــ خانوادش اومدن از سردخونه میخوان ببرن خاکش کنن !

--------------------------------------------------------------------------------

به یارو میگم حاجی, بزن تو دنده من هول میدم روشن شه.

میگه بزنم ۲ ؟ پَـــ نَ پَـــ بزن ۳فوتبال داره !

--------------------------------------------------------------------------------

رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین،

میگه بال مرغ؟

پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم !

milad بازدید : 405 جمعه 13 آبان 1390 نظرات (0)

در صف بهشت

در صف طولانی بهشت ،در روز قیامت یک راننده اتوبوس در جلو و یک کشیش پشت سر راننده ایستاده بودند .نوبت راننده که رسید فرشته‌ای نگاهی عمیق به کارنامه‌اش انداخت و بهش  گفت: شما بفرمائید بهشت. نوبت کشیشه که رسید فرشته نگاهی به کارنامه‌اش کرد و بی معطلی گفت: شما برید جهنم که به خدمتتون برسند. کشیشه تا اینو شنید صدای اعتراضش بلند شد که: این بی عدالتیه که این یارو ، راننده اتوبوس به بهشت بره و من‌ به جهنم. من که  تمام عمرم را تو کلیسا صرف عبادت خدا کرده‌ام.فرشته با مهربانی بهش گفت: ببین، اون یارو رانننده اتوبوس وقتی رانندگی میکرد تمام سرنشینان اتوبوس هر کاری داشتند ول میکردند فقط  دعا میکردند ولی تو ، وقتی موعظه میخوندی تمام کسانی که تو کلیسا بودند خوابشون  میگرفت.

milad بازدید : 598 جمعه 13 آبان 1390 نظرات (1)

چند سوال خنده دار آیین نامه راهنمایی و رانندگی 

با مشاهده چراغ چشمکزن قبل از ورود به تقاطع به کدام طریق زیر عمل می‌کنید؟

- سعی می‌کنیم آن را تعمیر کرده، اتصالی‌اش را برطرف کنیم.

- می‌گوئیم: «ا.َ..! یه چراغ چشمکزن » و براش چشمک می‌زنیم.

- پیاده می‌شویم و لامپش را می‌شکنیم. چه معنی دارد جایی که خانواده رد می‌شه از این کارها بکنه

 

هنگام گردش به چپ یا راست، حق تقدم عبور با وسیله نقلی های است که...

- مدلش بالاتر باشه!

- سیستم صوتی‌اش توپتر باشه!

- راننده‌اش خوشتیپ‌تر باشه

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 73
  • کل نظرات : 20
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 36
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 42
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 51
  • بازدید ماه : 49
  • بازدید سال : 169
  • بازدید کلی : 33,474
  • کدهای اختصاصی

    كدهای جاوا وبلاگ

    قالب وبلاگ

    onLoad and onUnload Example