loading...
به سوی هستی
milad بازدید : 396 یکشنبه 29 آبان 1390 نظرات (0)

پسری بسیار زیرک و کنجکاو نزد پدر خود آمد پدرش در حال نماز خواندن بود و وقتی که نمازش تمام شد دعا می کرد و می گفت : پروردگارا! روز محشر ما را یاور باش.... فرزند رو به پدر کرد و گفت : پدر روز محشر مگر چه خبر است؟
پدر گفت : پسرم روز محشر روزی است که مردمان بسیار انبوه گرد هم می آیند و آن روزی است پرآشوب. کس – کس را نمی شناسد. هر کس در کار خویشتن است مادر فرزند را به یاد نمی آورد و فرزند مادر را ! انگار .... انگار .....

فرزند دید که پدر از آوردن تشبیه معذور است خود تشبیهی یافت و گفت :

انگار مردمان در صف اتوبوسند و اتوبوس به ایستگاه آمده!!!!!!!!!!!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 73
  • کل نظرات : 20
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 30
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 34
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 41
  • بازدید سال : 161
  • بازدید کلی : 33,466
  • کدهای اختصاصی

    كدهای جاوا وبلاگ

    قالب وبلاگ

    onLoad and onUnload Example