loading...
به سوی هستی
milad بازدید : 953 سه شنبه 03 آبان 1390 نظرات (0)

جک آمریکایی و غضنفر
آمریکاییه میخواسته غضنفر ضایع کنه می‌برتش تو آمریکا و بهش میگه: زمین را بکن. غضنفر بعد از100متر کندن به یک سیم میرسه، آمریکاییه بهش میگه: ببین ما از100سال پیش تلفن داشتیم!
غضنفر هم یارو رو می‌برتش تو شهرشون و بهش میگه: بکن، آمریکاییه بعد از100متر کندن به چیزی نمیرسه، غضنفر بهش میگه ببین ما از100سال پیش موبایل داشتیم!

جک خیلی خنده دار از غضنفر
غضنفر دوتا کراوات زده بود که بره عروسی، بهش میگن چرا دوتا کراوات زدی؟
میگه: آخه عقد و عروسی با همه!

جک آخر خنده
غضنفر به زنش میگه: زن مهریه‌ات را بگذار اجرا تا با پولش خونه بخریم!

جک فوق العاده خنده دار
قاضی: چرا با سر زدی توی صورت دوستت؟
غضنفر: جناب قاضی! خودش می‌خواست، هر وقت من را می‌دید،
می‌گفت یک سری به ما بزن!

جک مردم از خنده
غضنفر میره سیگار فروشی و میگه: آقا سیگار برگ دارین؟
فروشنده میگه: خیر.
غضنفر میگه: پس یک بسته کوبیده بدین!

جک غضنفر جدید و خنده دار
غضنفرمیره دکترمیگه آقای دکترمن فراموشی گرفته‌ام.
دکتر میگه: چندوقته این بیماری رو دارین؟
غضنفرمیگه: کدوم بیماری؟

جک خنده دار در مورد تنبل ها
یه روز دو تا تنبل میرن بانک میزنن، اولی میگه بیا پولا رو بشمریم.

دومی میگه: ولش کن فردا رادیو میگه!

milad بازدید : 141 سه شنبه 03 آبان 1390 نظرات (0)

دکتر به یارو میگه: دوتا خبر بد دارم.
اولیش اینه که تو فقط بیست و چهار ساعت زنده می مونی.
یارو میگه دومیش چیه؟
دومیش اینه که دیروز یادم رفت اینو بهت بگم!!!


اولی: آقا این همسایه مون ساعت 2 نصفه شب هی با مشت می کوبید به دیوار خونمون!
دومی: عجب آدم های مردم آزاری پیدا می شن. حتماً نذاشت بخوابی؟
اولی: نه، خوشبختانه خواب نبودم، داشتم شیپور تمرین می کردم!


یکی یه روباه مرده می بینه به خودش میگه خوب شد مرده وگرنه گولم می زد !


یه نفر می خواسته خودکشی کنه با یه ظرف غذا میره روی ریل می خوابه. بهش میگن تو اگه میخوای خودکشی کنی دیگه واسه چی غذا برمی داری ؟ میگه اومدیم و قطار یه هفته دیگه امد


یه روز یکی میره بقالی، میگه: آقا صابون داری؟ میگه: آره . مرده میگه: پس لطفا دستات رو بشور، به من یه کیلو پنیر بده


حیف نون سوار تاکسی می شه راننده تاکسی می گه پول خرد ندارم، حیف نون می گه به جاش برام بوق بزن


یه پیرزن خودشو تو آینه می بینه می گه آینه هم آینه های قدیم!

milad بازدید : 392 سه شنبه 03 آبان 1390 نظرات (0)

دختری گفت به مامانش که

خسته ام از همه چیز ،از دنیا

حالم انگار کمی طوفانی است

متلاطم شده ام چون دریا

عشق وقتی که نباشد در دل

می شود ذهن بشر بحران زا

روی این اصل ،پزشکان گفتند

که دوای بَر و بچ  یعنی ما

ازدواج است همان معجونِ

روحیه بخش و سلامت افزا

حال من ،مادرِ من اورژانسی است

شوهری کاش که می شد پیدا

گرچه هیچ آش دهن سوزی نیست

دارد اکسیر سلامت اما

عالی اش گیر بیاید شاید

بشود کرد تحمل اورا

همه ی هول و هراسم  این است

که مبادا نشود بختم وا

پشت این ایفون تصویری نیست

خواستگاری خفن و توپ چرا

ای دریغ از یک اس ام اس ،  یک زنگ

فوت یا جمله ی چرتی حتی

آه یک  فاجعه ی انسانی

مانده در قحطی مجنون ، لیلی

می شود دیر ،بجنب ای مادر

سن و سالم زده از چل بالا

تو برای همه مادر هستی

واسه ی من شده ای زن بابا

دوست دارم بروم بر سر کوه

بزنم داد آهای آدم ها

چه کسی گفت کسی تنها نیست

یک نفر هست در اینجا تنها

مادرش ازسر دلسوزی گفت

ای الهی که بمیری رعنا

عاشقانت چه فراوان بودند

پشت در غلغله می شد بر پا

صفشان از صف شیر آنسو تر

همه هم  کیس مناسب والا

آنجلینای ونک بودی تو

واقعاً با نمک و خوش سیما

مانده از آنهمه عاشق، امروز

پینه دوز محل اسمال آقا

هرکه آمد تو گرفتی عیبی

از دماغ و دهن و گوشش  تا ...

این یکی آمد و گفتی هرگز

آن یکی آمد و کردی دعوا

خواستی  ثروت و تحصیلات و

مرسدس بنز و کنارش ویلا

فله ای آنهمه عاشق کشتی

می کنی دکرِ مصیبت حالا

یکسره خوردی و هی خوابیدی

طول و عرضت شده  ماشاءَالا...

زیرسنگینی آن لپ هایت

کمرت خم شده ماندی دولا

یک نگاهی بخودت کن دختر 

هیکل است این که تو داری آیا

بشنو این گفته ی سعدی فعلاَ

که چه خوش گفت و عجب بامعنا

"آن شنیدستی که در زیبا کنار

دختری ترشید با صد خواستگار

آنکه بختش وا شد و شوهر نکرد

می شود از چهره های ماندگار"

milad بازدید : 343 سه شنبه 03 آبان 1390 نظرات (0)

غزل طنز حافظ

نیمه شب پریشب٬ گشتم دچار کابوس

دیدم به خواب حافظ ٬ توی صف اتوبوس

گفتم : سلام حافظ گفتا: علیک جانم

گفتم :کجا می روی؟ گفت:ولله خود ندانم

گفتم:بگیر فالی ٬گفتا: نمانده حالی

گفتم: چگونه ای؟ گفت: در بند بی خیالی

گفتم :که تازه تازه٬ شعر و غزل چه داری ؟

گفتا: که می سرایم شعر سپید باری

گفتم: ز دولت عشق٬ گفتا که کودتا شد

گفتم :رقیب تو ٬گفت: الحمد کله پا شد

گفتم :کجاست لیلی ٬مشغول دلربایی ؟

گفتا: شده ستاره٬ در فیلم سینمایی

گفتم :بگو ز خالش٬ آن خال آتش افروز

گفتا: عمل نموده٬ دیروز یا پریروز

گفتم: بگو ز مویش٬ گفتا :که مش نموده

گفتم :بگو ز یارش: گفتا ولش نموده

گفتم :چرا ؟چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟

گفتا: شدید گشته٬ معتاد گرد و افیون

گفتم: کجاست جمشید ٬جام جهان نمایش؟

گفتا: خریده قسطی٬ تلویزیون به جایش

گفتم :بگو ز ساقی٬ حالا شده چه کاره؟

گفتا: شدست منشی٬ در دفتر اداره

گفتم :بگو ز زاهد٬ آن رهنمای منزل

گفتا: که دست خود را٬ بردار از سر دل

گفتم: ز ساربان گو٬ با کاروان غم ها

گفتا :آژانس دارد٬ با تور دور دنیا

گفتم :بگو ز محمل٬ یا از کجاوه یادی

گفتا: دوو ٬پژو٬ بنز٬ یا گلف نوک مدادی

گفتم: بگو ز مشک٬ آهوی دشت زنگی

گفتا: که ادکلن شد٬ در شیشه های رنگی

گفتم: سراغ داری ٬میخانه ای حسابی ؟

گفتا: که آنچه بوده٬ گشته چلوکبابی

گفتم :بلند بوده٬ موی تو آن زمان ها

گفتا: به حبس بودم٬ از ته زدم آنها را

گفتم: شما و زندان؟ حافظ ماروگرفتی ؟

گفتا: ندیده بودم٬ هالو به این خرفتی!

milad بازدید : 1031 سه شنبه 03 آبان 1390 نظرات (0)

همسرم با غم تنهایی خود خو می کرد             موقـع بحث  هوو  لیک  هیاهـــــو می کرد!

بسکه با فکـــر و خیالات عبث می خوابید                  نصف شب  در شکـم آن زنه چاقو می کرد!

وقتی از رایحه ی عشق سخن می گفتم                  زود پا می شد و تی شرت  مرا بو می کرد

طفلکی مادر مــن آش که می پخت زنم-                  معتقد بود در آن جنبـــــــل و جادو می کرد

بهـــر او فاخته می دادم و می دیدم شب                 داخل تابـــه به آن سس زده کوکو می کرد!

آخـــــــر برج کــــه هشتم گرو نه می شد                 باز از مـــــن طلب ماهــــی و میگو می کرد

فیش دریافتــــــــــی بنده از او مخفی بود                  زن همکـــــار ولی دست مـــــرا رو می کرد

دخل یکمـــــــــاه مرا می زد و ظرف یکروز                  خـــرج مانیکــــــــور و  میزامپلی مو می کرد

گـــــر نمی دادم بــــــا اشک سر مژگانش                 آب می زد بــــــــــه ته جیبم و جارو می کرد

هر زنی غیر خودش عنتــــر و اکبیری  بود             شخص «جینا...» را تشبیه به «...لولو» می کرد!

مثل آن کارتـــــون از لطف مداد جـــــــادو                   بوالعجب شعبده ای بــا چش و ابرو می کرد

دکتر تغذیه ای داشت که ماهی صد چوق                 می گرفت از مــــن و تقدیم به  یارو می کرد

صد گرم چونکه بر آن اسکلت افزون می شد              عصبی می شد  و لعنت بـــه ترازو می کرد

عاقبت هیکل  پنجــــــاه و سه کیلویی را                   خون دل خورده و پنجــاه و دو  کیلو می کرد

حسرت زندگی o خود را می خورد                 کاو بــــه  مچ - تـــا سرآرنج-  النگو می کرد

نظـــــــــــر مادرش از هر نظری حجت بود                  هر چــــــــه می کرد فقط با نظر او می کرد

بر خلافش اگـــــر آن دم   نظری می دادم                 لنگــــــه ی کفش نثــــار من هالو می کرد

کاشکی دست بزن داشتم امــا چه کنم                   که خدا قسمت او  شوهـــــر مظلومی کرد!

تعداد صفحات : 14

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 73
  • کل نظرات : 20
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 34
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 40
  • باردید دیروز : 5
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49
  • بازدید ماه : 47
  • بازدید سال : 167
  • بازدید کلی : 33,472
  • کدهای اختصاصی

    كدهای جاوا وبلاگ

    قالب وبلاگ

    onLoad and onUnload Example